مقدمه
- چگونه تردید در تصمیمگیری، حتی تصمیمات بیاهمیت را عذابآور میکند؟
- عدم اطمینان برای هر تصمیمی که میگیریم، ذاتی است.
- اگر به طور مزمن بلاتکلیف باشید، انتخابها یک مسئلهی بسیار دشوار ایجاد میکنند.
- مطمئن بودن به معنای احساس اطمینان کافی است.
- بهترین کاری که شما میتوانید انجام دهید مقابله با تردیدها است و اینکه یاد بگیرید که هنگام عدم اطمینان هم بتوانید تصمیم بگیرید.
عدم اطمینان برای گرفتن هر تصمیمی وجود دارد!
در زندگی چیزهای کمی وجود دارد که بتوانیم به آن اطمینان داشته باشیم. عدم اطمینان در هر تصمیمی که میگیریم ذاتی است، از عمیقترین انتخابهای زندگیمان:
- «آیا شخص مناسبی را بهعنوان شریک زندگی خود انتخاب کردهام؟»
- «اگر این شغل را انتخاب کنم، آیا زندگیام را ارتقا میدهد؟»
- ...
تا پیشپاافتادهترین انتخابها:
- «اتاقم را چه رنگی کنم؟»
- «صبحانه چه بخورم؟»
- ...
ما تقریباً در مورد تصمیم گیری برای هر چیزی میتوانیم شک و تردید داشته باشیم.
- «آیا من واقعاً آدم خوبی هستم؟»
- «آیا این هواپیما سقوط میکند؟»
- «آیا ممکن است من یک بیماری بدون علامت داشته باشم؟»
بیشتر اوقات ما بهاندازهی کافی به انتخابهای خود اطمینان داریم، یا اینکه آن انتخابها چندان مهم نیستند و ما میتوانیم شکهای خود را بهخوبی دور بزنیم تا برنامهریزی کنیم و با اطمینان از آن پیروی کنیم.
بااینحال، برای کسانی که دچار بلاتکلیفی همیشگی هستند، هر انتخاب و تردیدهایی که درپی آن ایجاد میشود، به مانعی تبدیل میشوند که روند تصمیمگیری را متوقف میکنند.
تردید در تصمیمگیری
هر فرضی که در مورد جهان میکنید در عدم قطعیت نهفته است، از بیاهمیتترین فرضها «قلم من جوهر دارد»، تا بااهمیتترین فرضها «والد/شریک/فرزندم زنده است».
در واقع، تا زمانی که بررسی نکنید، نمیتوانید از هیچکدام مطمئن باشید. (و بلافاصله پس از بررسی هم نمیتوانید مطمئن باشید؛ زیرا همه چیز تغییر میکند!) بااینحال، اکثر مردم بهاندازهی مورد نیاز به فرضیاتشان اطمینان دارند و این مقدار برای تصمیمگیری کافی است.
تجربهی عدم قطعیت یا تردید در تصمیمگیری با ندانستن حقایق کافی متفاوت است. نوعی تفکر است که فراشناخت نامیده میشود که با احساس همراه است. عدم قطعیت، آگاهی است که از آن مطمئن نیستیم. آگاهی اغلب با یک احساس همراه است. این احساس میتواند:
- هیجان باشد «چه کسی قرار است در این بازی فوتبال برنده شود؟»
- یا ترس «اگر نتوانم از عهدهی اتفاقی که میافتد بربیایم چه میشود؟»
- یا شرم «اگر این اتفاق بیفتد، هرگز نمیتوانم با آن زندگی کنم»
- گاهی اوقات، عدم اطمینان حسی خنثی است مثل: «من مطمئن نیستم که این را گفتم یا نه اما واقعاً اهمیتی نمیدهم!»
برخی از شکهای معمولی را میتوان بهسادگی با حقایق حل کرد. مانند: «آیا این نام واقعی این ستارهی سینماست؟»، «آیا فراموش کردم ایمیلی را که در موردش فکر میکردم بفرستم؟». این نوع تردیدها را میتوان با استفاده از حواس خود برای نگاهکردن و دیدن آنچه در حال حاضر درست است برطرف کرد «بله، این نام او است.»، «بله، فراموش کردم آن ایمیل را ارسال کنم».
بااینحال، نوع دیگری از شک وجود دارد که از تخیل شما ناشی میشود و باعث میشود در آنچه حواس به شما میگویند شک کنید. هیچ مقداری از حقیقت سنجی هرگز این نوع شک را برطرف نمیکند. بهعنوانمثال شک میکنید که: «آیا اجاقگاز را خاموش کردم؟». شما بررسی میکنید که این کار را انجام دادهاید یا خیر. حواس شما به شما میگوید بله. شما احساس اطمینان میکنید. اما پس از آن، وقتی دور میشوید، نوع دیگری از شک به وجود میآید که روایتی خیالانگیز از چیزی است که همینالان دیدید. «اگر به طور کامل خاموش نشود، چه میشود؟» یا «اگر خانه آتش بگیرد چه؟، و بررسی مجدد چه ضرری دارد؟»
این نوع شک را نمیتوان با واقعیت دیگری حل کرد؛ زیرا توسط تخیل شما ایجاد میشود. مهم نیست که چند بار سعی کنید آن را با اطمینان در ذهنتان چک کنید، هرگز نمیتوانید بهاندازهی کافی مطمئن شوید مگر اینکه برگردید و آن را ببینید!
نمونههای دیگر شک وجود دارد که نه از کمکردن حواستان، بلکه از تخیلاتتان در مورد آینده ناشی میشوند. در اینجا دوباره، حقایق کمکی نمیکنند. ممکن است نگران بازگشت برخی از انتخابهای گذشته با عواقب بد باشید، یا متوجه شوید که هیچ تضمینی در مورد نتیجهی یک انتخاب در آینده ندارید. «آیا من قبلا تصمیم بدی گرفتهام که حتی از آن اطلاعی ندارم؟» یا «چگونه میتوانم مطمئن باشم که سالم میمانم؟»
آگاه بودن از یک احتمال ناخوشایند - و ناتوانی در تشخیص واضح اینکه ناخواسته داستانی ساختهاید که شما را میترساند - نادیدهگرفتن آن را دشوار میکند. مهم نیست که چقدر احتمال افتادن اتفاق بد وجود دارد، این یک احتمال واقعی است و اکنون که آن را تصور کردهاید، شما را به انجام کاری تشویق میکند؛ مانند اینکه: "مسئولیتپذیر باشید"، "از وقوع یک اتفاق بد جلوگیری کنید"، "این شک را برطرف کنید"، "راهی برای اجتناب از یک مشکل پیدا کنید".
البته مشکل این است که هیچ واقعیتی در اینجا و اکنون وجود ندارد که بتواند به شما در حل این مشکل کمک کند. داستان در تخیل شما وجود دارد و هرچه با این نوع شک وسواسی بیشتر درگیر شوید، افزایش مییابد!
بنابراین، اگر همیشه بلاتکلیف هستید، انتخابها برایتان یک مسئلهی بسیار دشوار ایجاد میکنند. هر انتخابی که میکنید شما را در مسیر متفاوتی قرار میدهد. گاهی اوقات این انتخاب بیاهمیت است «اگر یک کیف پول قرمز انتخاب کنم، پس کل لباس من باید با آن مطابقت داشته باشد.» گاهی اوقات ممکن است دارای پیامد باشد «اگر این خانه را بخرم، متعهد به رفتوآمد طولانی هستم.» یا حتی زندگی را تغییر دهد «اگر این شغل را بپذیرم، به این مسیر شغلی متعهد هستم».
بنابراین، آیا میتوانید مطمئن باشید که انتخاب درستی دارید؟ وقتی به این واقعیت اذعان میکنید که اتفاقات غیرمنتظرهای رخ میدهد و احتمالاً هرازگاهی عواقب غیرمنتظرهای ظاهر میشود، متوجه میشوید که هرگز نمیتوانید واقعاً مطمئن شوید.
با فرد مبتلا به اختلال وسواس فکری عملی چگونه باید رفتار کرد؟
نکاتی برای کمک به حمایت بهتر از کودکان مبتلا به اختلال وسواس فکری و عملی ...
اختلال وسواس فکری عملیافراد مبتلا به بلاتکلیفی یا کسانی که مشکل تردید در تصمیمگیری دارند اغلب متوجه میشوند که انتخاب کردن، برای آنها عذابآور است. آنها آنقدر نگراناند که مرتکب یک اشتباه غیرقابلبرگشت میشوند یا راهی را طی میکنند که نمیتوانند از عهدهی آن برآیند یا انتخاب ضعیفی میکنند و نگرانیها آنقدر اضطراب را زیاد میکند که به نظر میرسد تأخیر، اجتناب و به تعویق انداختن، تنها راه و گزینههای قابلقبول برای آن کار است، و برای بسیاری، همین تردیدها حتی برای بیاهمیتترین تصمیمها هم وجود دارد مثل: «از کدام خروجی از پارکینگ خارج شوم؟» یا، «آیا باید یک لاته دوبل بخورم یا فقط یک قهوه داغ معمولی؟»!
در موقعیتهایی مانند این، حتی ممکن است از خود بپرسید: «چرا در تصمیمگیری اینقدر مشکل دارم درحالیکه واقعاً مسئلهی مهمی نیست؟» هنگامی که در یک انتخاب بیاهمیت به این شکل گیر کردهاید، اضطراب است که باعث تردید در تصمیمگیری شما و انجام ندادن آن کار میشود؛ بنابراین شما واقعاً از دیدن گزینههای جایگزین خود با هر درجهای از عینیت یا عقل سلیم ناتوان میشوید.
به اولین حدس توجه کن!
تلاش برای رفع نگرانی هنگام تردید در تصمیمگیری، بهاحتمال زیاد شما را به مسیر اشتباهی هدایت میکند. انتظار برای زمان مناسب، تحقیقات بیپایان، امید به الهام و انگیزهی غیرقابلانکار، اینها همه تلاشهایی برای حل تردید در تصمیمگیری شما هستند.
یک رویکرد بسیار سازندهتر این است که با تلاش برای رفع شک و تردید مقابله کنید و مغز و بدن خود را برای تصمیمگیری در میان عدم اطمینان آموزش دهید. هدف این است که از تصمیمات نهایی خود اطمینان کافی داشته باشید تا با اعتمادبهنفس ادامه دهید.
بهترین حدس شما واقعاً تنها گزینهای است که دارید!
برگرفته از: