مقدمه
نظریهی طرحواره، شاخهای از علوم شناختی است که نحوهی ساختاردهی دانش و اطلاعات توسط مغز را توصیف میکند. طرحواره، واحد سازمانیافتهی دانش دربارهی یک موضوع یا رویداد بر اساس تجارب گذشته است. مفهوم طرحواره را میتوان در آثار افلاطون و ارسطو ردیابی کرد. بااینوجود محققان "کانت" را اولین کسی میدانند که در مورد طرحوارهها بهعنوان ساختارهای سازماندهندهی واسطهای در نحوهی دیدن و تفسیر جهان بحث کرده است.
"اف. سی بارتلت" در کتابی به نام یادآوری، اولین کسی بود که به طور گسترده دربارهی طرحوارهها در زمینهی حافظهی رویهای نوشت. همچنین روانشناس سوئیسی، "ژان پیاژه"، اولین کسی بود که یک نظریهی رشد شناختی را که شامل طرحوارهها بود ایجاد کرد؛ او طرحوارهها را ساختارهای ذهنی میدانست که با اطلاعات جدید قابل تغییر هستند.
طرحواره درمانی چیست؟
طرحواره درمانی یک درمان روانشناختی است که در دههی اخیر محبوبیت فزایندهای داشته. "جفری یانگ"، مبدع طرحواره درمانی، این رویکرد را برای کمک به درمان مشکلات روانشناختی فراگیر و درازمدت مانند اختلالات شخصیتی که به درمان شناختی سنتی پاسخ نمیدهند، ایجاد کرد.
طرحواره درمانی ویژگیهای زیربنایی اختلالات شخصیت را هدف قرار میدهد. این رویکرد درمانی یکپارچه، بهترین جنبههای درمانهای شناختی رفتاری، تجربی، بینفردی و روانکاوی را در یک مدل واحد ترکیب میکند. درمان طرحوارهای، محور نتایج قابلتوجهی را در کمک به افراد برای تغییر الگوهای منفی یا ناسازگار که برای مدت طولانی با آن زندگی کردهاند، نشان داده است. مدل طرحواره درمانی دارای سه ساختار اصلی است:
- طرحوارهها یا مضامین روانشناختی اصلی
- سبکهای مقابلهای یا پاسخهای رفتاری مشخص به طرحوارهها
- مدها که شامل طرحوارهها و سبکهای مقابلهای هستند که در یکلحظهی معین عمل میکنند.
مفهوم اصلی در طرحواره درمانی، EMS یا طرحوارههای ناسازگار اولیه است؛ یک ساختار شناختی که بهعنوان باورهای منفی در مورد خود، دیگران و جهان تعریف شده، پایدار و باثبات است و به تجارب فرد معنا میبخشد.
طرحوارههای ناسازگار را میتوان متشکل از شناختها، عواطف، خاطرات و احساسات بدنی دانست که در کودکی و نوجوانی رشد کرده و در بزرگسالی به ساختارهای باثبات تبدیل میشوند. این طرحوارهها بازنماییهایی از محیط کودکاند، مبتنی بر واقعیت آغاز میشوند و از تعاملات بین خلقوخوی ذاتی کودک و نیازهای اساسی و برآورده نشدهی خاص او توسعه مییابند.
یکی از بزرگترین عوامل در ایجاد طرحوارهها، برآورده نشدن نیازهای عاطفی اصلی ما در دوران کودکی است.
این نیازهای اصلی عبارتاند از:
- احساس امنیت و دلبستگی ایمن به دیگران.
- احساس هویت و خودمختاری.
- آزادی بیان احساساتمان و درخواست آنچه نیاز داریم.
- توانایی بازیکردن و خودجوش بودن.
- وجود محدودیتها و مرزهای امن و متناسب با سن.
علاوه بر این، سه نوع تجربهی منفی نیز میتواند به توسعهی طرحوارهها کمک کند:
- آسیبدیدگی یا قربانی شدن، زمانی که مورد سوءاستفاده قرار گرفته باشیم یا ضربههای روانشناختی و ناراحتیهایی ازاینقبیل را تجربه کرده باشیم.
- لوس شدن یا عدم محدودیت، در شرایطی که والدینمان ممکن است بیش از حد مراقبت گر بوده باشند یا بالعکس بهقدر کافی مرزهای مناسبی برای ما تعیین نکرده باشند.
- شناسایی و درونیسازی انتخابی که به نحوهی جذب برخی از نگرشها و رفتارهای والدینمان اشاره دارد.
با فرد مبتلا به اختلال وسواس فکری عملی چگونه باید رفتار کرد؟
نکاتی برای کمک به حمایت بهتر از کودکان مبتلا به اختلال وسواس فکری و عملی برای فهمیدن این نکات حتما این مقاله را بخوانید:
18 طرحوارهی ناسازگار اولیه به ۵ حوزهی اصلی تقسیم میشوند:
- بریدگی و طرد
- خودگردانی و عملکرد مختل
- محدودیتهای مختل
- دیگر جهتمندی
- گوشبهزنگی و بازداری
عنصر دیگر در این مدل، مفهوم مد یا ذهنیت طرحوارهای است، این مفهوم برای توضیح تغییرات رفتاری مانند حرکت سریع بین حالات عاطفی در افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی (BPD)، بهکاررفته است. مفهوم ذهنیت طرحوارهای نشان میدهد که افراد این تغییرات عاطفی قوی را در اثر ادراک یک نشانهی محیطی تجربه میکنند، نشانهای که باعث بازگشت به یک تجربهی هیجانی شدید (که برای اولینبار در کودکی با آن مواجه شدهاند) میشود.
در طرحواره درمانی، واکنشهای ما به طرحوارهها بهعنوان سبکهای مقابلهای شناخته میشوند. این سبکها شامل افکار، احساسات یا رفتارها برای اجتناب از احساسات دردناک و طاقتفرسای حاصل از یک طرحوارهی خاص ایجاد میشوند.
سبکهای مقابلهای میتوانند در دوران کودکی مفید باشند، زیرا راهی برای بقا هستند. اما در بزرگسالی سبب تقویت طرحوارهها میشوند. هیچ قانون ثابتی در مورد اینکه طرحوارهها به سبکهای مقابلهای خاصی منجر میشوند وجود ندارد، سبک مقابلهی ما ممکن است بر اساس خلقوخوی کلی ما یا حتی سبکهای مقابلهای باشد که از والدین خود آموختهایم. سبکهای مقابلهای از فردی به فرد دیگر نیز متفاوت هستند. دو نفر میتوانند به یک طرحواره با یک سبک اما به روشهای بسیار متفاوت پاسخ دهند؛ درعینحال، دو نفر با طرحوارهی یکسان نیز ممکن است با دو سبک جداگانه پاسخ دهند. همچنین سبکهای مقابلهای ما میتواند در طول زمان تغییر کند، اگرچه هنوز با همان طرحواره سروکار داریم.
۳ سبک مقابلهای اصلی عبارتاند از:
- تسلیم: به معنای پذیرش یک طرحواره و تسلیمشدن به آن است؛ معمولاً منجر به رفتارهایی میشود که الگوی طرحواره را تقویت میکند یا ادامه میدهد. برای مثال، اگر تسلیم طرحوارهای شوید که درنتیجهی غفلت عاطفی در کودکی شکلگرفته است، ممکن است بعداً خود را در رابطهای بیابید که مورد غفلت عاطفی واقعشدهاید.
- اجتناب: تلاش برای زندگی بدون برانگیختن طرحواره است. در این صورت ممکن است از فعالیتها یا موقعیتهایی که احتمالاً باعث تحریک طرحواره میشود یا احساس آسیبپذیری در شما ایجاد میکند اجتناب کنید. اجتناب از طرحواره ممکن است شما را مستعد مصرف مواد، رفتارهای پرخطر یا وسواسی و سایر رفتارهایی کند که باعث حواسپرتی میشوند.
- جبران افراطی: شامل تلاش برای مبارزه با یک طرحواره با عمل در جهت مخالفت کامل با آن است. این رفتار ممکن است در ظاهر پاسخی سالم به یک طرحواره به نظر برسد، اما معمولاً بهافراط کشیده میشود و اغلب منجر به اعمال یا رفتارهایی میشود که بهنوعی پرخاشگرانه، سختگیرانه، بیرحمانه یا مفرط به نظر میرسند.
طرحواره درمانی چه میکند؟
در طرحواره درمانی، شما با درمانگر خود به دنبال این هستید که :
- طرحوارههای خود را بشناسید و آنها را بهبود ببخشید.
- بیاموزید که چگونه نیازهای عاطفی اصلی خود را به روشهای سالم و سازگار برآورده کنید.
- سبکهای مقابلهای را که مانع برآورده شدن نیازهای عاطفی میشوند، شناسایی کرده و به آنها رسیدگی کنید.
- الگوهای احساسات و رفتارهای ناشی از طرحوارهها را تغییر دهید.
- یاد بگیرید چگونه زمانی که نیازهای خاصی برآورده نمیشود به روشی سالم با ناامیدی و ناراحتی کنار بیایید.
تکنیکهای درمانی
در طرحواره درمانی ۴ دسته تکنیک مورداستفاده قرار میگیرد:
- تکنیکهای عاطفی: شامل استفاده از احساسات برای رویارویی با طرحوارهها است، این تکنیکها به شما کمک میکنند تا احساساتتان را به طور کامل تجربه کرده و آنها را در محیط امن درمان ابراز کنید. تکنیکهای رایج عاطفی شامل تصویرسازی ذهنی هدایتشده و ایفای نقش است.
- تکنیکهای بینفردی: به شما کمک میکند تا روابط خود را بررسی کنید و اثرات طرحوارههایتان را بر این روابط شناسایی کنید. دیدن اینکه چگونه طرحوارهها و پاسخها در درمان ایفای نقش میکنند میتواند به شما کمک کند الگوهای مشابهی را در زندگیتان کشف کنید، در این راستا ممکن است نیاز شود همسرتان یا دوست نزدیکتان را به یکی از جلسات درمانی بیاورید.
- تکنیکهای شناختی: شامل شناسایی و به چالش کشیدن الگوهای فکری مخرب ناشی از طرحوارهها است. شما با درمانگرتان کار خواهید کرد تا تجارب زندگیتان را برای یافتن شواهدی که طرحوارهها را تأیید یا رد میکنند، بررسی کنید. این تکنیکها میتوانند با استفاده از فلش کارتها یا گفتگوی ساختارمند انجام شوند، گفتگویی که در آن شما هم همسو با یک طرحواره و هم علیه آن صحبت میکنید.
- تکنیکهای رفتاری: به شما کمک میکند تا با تغییر الگوهای رفتاری ناشی از سبک مقابلهایتان، انتخابهای مثبت و سالمی داشته باشید. برای تغییر الگوهای رفتاری، ممکن است روی مهارتهای ارتباطیتان از طریق ایفای نقش یا گفتگو دربارهی یک مشکل و راهحل آن کار کنید.
درنهایت، همهی اینها به شما کمک میکند تا ذهنیت طرحوارهای قوی، سالم و پختهای را ایجاد کنید، یک ذهنیت طرحوارهای پخته و سالم بهخوبی توسعهیافته است، به بهبود و تنظیم سایر ذهنیتها کمک کرده و یاریتان میدهد تحتتأثیر طرحوارههای ناسازگار قرار نگیرید.اگر این مطلب برایتان مفید بوده حتما این مطلب با فرد مبتلا به اختلال وسواس فکری عملی چگونه باید رفتار کرد؟ هم میتواند کمک کننده باشد.